محمدطاهاي عزيزممحمدطاهاي عزيزم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
مسيحاي عزيزممسيحاي عزيزم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

بدون عنوان

محمدطاها امشب در نبود بابا شهرام ي فنجان چاي مهمانم كردي و من مهمان يك فنجان چاي داغ كه پسرم ميزبانش بود بودم يكبار ديگر بزرگ شدنت را به رخ كشيدي گذر زمان را به من نشان دادي بزرگ شدي مادر و من به دنبال كودكي تو بخند، قهقهه بزن، بچگي كن اما زود بزرگ نشو كه در آن سوي زندگي و بزرگي هيچ خبري نيست هيچ
21 آبان 1394

حسودي

چند روزي بود كه محمدطاها آبريزش بيني داشت و اين كم كم به يك سرماخوردگي تبديل شد طبق معمول سينوزيت خوب منم كه ديگه داروهاش رو از بر بودم خودم دارو دادم و مايعات و الحمدلله پسر گلم بهتر شد ولي خودم چنان از پا افتادم كه سرفه و بدن درد امانم را بريد تا اينكه يك قرص كلداكس خوردم شب مسيحا بر خلاف هميشه براي شير بلند نشد و من فكر ميكردم كار خدا رو ببين چقدر هواي منو داره اما از اونجايي كه فرداش ملا مسيحا خواب بود شك كردم و در اينترنت سرچ كردم و متوجه شدم تاثير ديفن هيدرامين شب قرار شد ماماني و بابايي بيان پيش محمدطاها و مسيحا كه من و شهرام بريم دكتر اما در كمال ناباوري محمدطاها رفت پيش شهرام محمدطاها: بابا برا چي ميريد دكتر بابا: ...
19 آبان 1394

بدون عنوان

اولین کاردستی محمد طاها برای مدرسه( الگو سازی)     نقاشی محمد طاها از دسته عاشورا     ...
2 آبان 1394
1